darkness

متن مرتبط با «شیفت» در سایت darkness نوشته شده است

اخرین شیفت مهر ماه

  • دوساعت دیگه باید برم آخرین شیفت مهر ماه ۱۴۰۲ رو تحویل بگیرمحدودا ۳ ماه دیگه به پایان طرح اصلی باقی مونده به اضافه ۶ ماه اضافه خدمت که اون ۶ ماه رو نمیدونم با وجود اینکه یه سال از بیمارستان رفتنم میگذره ولی هنوز نپذیرفتم دارم تو چه شرایطی کار میکنم اینکه زمانت دست خودت نیست یکی دیگه داره برات برنامه می ریزه اینکه تو اگ یهو بخوای جایی بری نمیتونی چون شیفت داری و اون فرصت رو از دست میدی که ممکنه دیگه برات تکرار نشه! جابه جا کردن شیفت هم چیز آسونی نیست باید کلی منت بکشی و به این و اون بگی آیا قبول کنن آیا قبول نکنن درهرصورت از هر زوایه ایی بهش نگاه میکنم پسندم نیست رفت و آمد بیشتر از همه رو مخمه بندازی بری سه تا شهر اونورتر سرکار اونم ۲۰ روز در طول ماه خیلی دارم فکر میکنم اون شغلی که واقعا باب میلم باشه و بتونم ازش کسب درآمد کنم چیه! دو سه مورد آموزش دیدم ولی کاری نیست که بشه روشون حساب کرد بطور دائمی باعث درآمد زایی بشه و کلا برای شروع هرکاری تو حتما باید پول داشته باشی درغیراینصورت نمیتونی کار برا خودت دست و پا کنی هفته ی پیش که رفتم دانشگاه بشدددت دلم خواست دانشجو بشم ولی اگر با توجه به شرایط طرح دانشجو بشم پول طرحم رو از دست میدم :) و این بده مگه اینکه قبل از تموم شدنش یه حرکتی بزنم! حالا گیرم ارشد و دکترا گرفتم تهش چیکار کنم؟ در رویایی ترین حالت ممکن با مدرک دکترا استخدام بشم جای اداری :/ برم سرک بکشم بیمارستان ها و ایراد بگیرم ازشون و در ازای این کار حقوق زیاد بگیرم :/ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اولین شیفت شب این ماه

  • پارسال این موقعا بشدت درگیر بودم کارم رو درست کنم تا بتونم هرچه زودتر برای بیمارستان ثبت نام کنمخب الان چهار ماهه از بیمارستان اومدنم میگذره و شیفت شبمخب که چی؟چیشد الان؟ :/چقدر من حرص خوردمآخرش که چی؟یادمه قبل از سال جدید یه حسی داشتم که چندان خوشایند نبودمدام درحال فرار کردن از اون حس بودماحساس افسردگی شاید!چمبره زده بودم رو یوتیوب و کلیپ های مدگل و جیدال و بعدشم سپی و نیلو رو می دیدماز ۱۵ ام که موفق شدم هم کار ثبت نامم درست کنم و دوره آموزشی بخرم خیلی میخواستم برنامه بریزم برای آموزش زبان و فلان و بهمانطبق سال‌های قبل مهمونم داشتیم :)تا هفته ی اول عید که مهمونا برن انگار زیادی سرگرم بودمچقدر لحظه ی سال تحویل ۴۰۱ برام قشنگ بود انگار همین دیروز بودچشام اشکی شدهفته ی دوم عیدم هر جوری بود گذشت و ماه رمضون اومدبا شروع ماه مبارک دوباره برنامه هام بهم ریخت :))خودم بهم ریختماولین ماهی بود که دعای جوشن رو کامل خوندم و لذت بردمبعد هر چی به آخر ماه نزدیکتر می‌شدیم بیشتر حالم بدتر میشدچقدر سخت گذشت اون روزا و اون شباحدودا یه هفته ایی از عید فطر گذشته بودبرنامه تهرانم کنسل شدولی برنامه مشهد ردیف شدناراحت از کنسلی تهرانبدون هیچ حسی برای رفتن به مشهدتمام تلاشمو کردم سعی کنم از سفر لذت ببرمحواسم نبود امام رضا باید بطلبه که بتونی وارد حرم بشیبدون هیچ حسی وارد حرم شدمولی انگار به محض وارد شدناون حس خوب تمام وجودمو گرفتمنی که هیچ حسی نداشتمرسیدم به پنجره فولاد زااااااار زدمانگار تو آغوش مهربون ترین آدم کره ی زمین حل شده بودمانگار رها شده بودم اصلا یادم نمی اومد چرا حالم خراب بودچقدر خوب بود :(((( بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شیفت فردا

  • کاش فردا که رفتم سرکار مشتری نیاد برامون بتونم لایو های دکتر رو که خلاصه نوشتم بخونم و پاک نویس کنم یه برنامه ریزی کنم ببینم میخوام با الف چیکار کنم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها