darkness

متن مرتبط با «سرصبح از ارمین» در سایت darkness نوشته شده است

بعد از مدت ها

  • امروز نه سرکار رفتم و نه کار خاصی دارم انجام نمیدم خونه ی مادرشوهرم نشستم با الف ناهار خوردیم و عزیزم رفت سرکار و من فعلا خونه تنهام بقیه سرکار هستن و تنها بیکار منم البته منم فردا شیفتم اتفاقات خیلی زیادی افتاد این مدت از شروع شیمی درمانی پدربزرگم ازدواج خودم مراسم عقدی که رو هواست و هیچ چیزیش معلوم نیست بخاطر شرایط پدربزرگم که الان مراقبت های ویژه ی بیمارستان بستری شد از دیروز که حالش بد شدامروز قرار بر عقد بود که اتفاق نیفتاد :(( بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بازی های کودکی

  • یادمه ابتدایی بودیم چه بازی هایی میکردیم شیفت شبی چه دلم برا اون بازی ها تنگ شد یکیش پی پی پینوکیو پدر ژپتو هی گو گو گربه نره روباه مکار هی مرده طلبکار هی الکم دلکم مثل چرخ و فلکم دست دست دست پا پا پا جا عوض یا بازی الیسا الیسا جینگله الیسا هی جینگلسه جینگلسه جینگله الیسا هی :)یعنی چی واقعا این الفاظ خدایا انقد خندیدم دلم درد گرفت یا مثلا یه بازی بود یه سنگ پرتاب میکردیم باید از زیر پای اونی که وسط بود بگذره :/ یه بار سر این قضیه شیشه کتابخونه رو شکستیم :))) گرگ بازی و هفت سنگ و وسط بازی و گرگم به هوا خدایا چقدر دلم برا بچگیم بیشتر تنگ میشه هرچقدر بزرگتر که میشم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تلخ تر از این نمیشد

  • اشکام خودبخود میاد نمیتونم جلوشونو بگیرم واقعا اتفاق خیلی تلخی بود که یک نفر فقط بخاطر شرایط خانوادگی مجبور باشه بگذره ... بغض کنه , ...ادامه مطلب

  • چهارشنبه سوری اومده بپریم از رو آتیش

  • واقعا انگار همین دیروز بود که دور هم جمع شدیم قشنگ یادمه بعدش گفتم اوووو تا سال بعد و امروز سال بعدش بود :/ به سرعت برق و باد داریم فقط جلو میریم خدایا شکرت ❤️ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • متنفرررررررم از این طرز تفکر پوسیده و آشغال

  • جمعه بود و فرداش آخرین روزی بود که برای کار رفتم مرکز انتقال خون من نمیدونستم فردا آخرین روزی هست که میرم و قراره کارم درست بشهموقع برگشتن تو ماشین یهو دیدم از طرف کارگزینی باهام تماس گرفته شده و فهمیدم موافقت کردن برای توقف نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت فقط میدونستم نمیخواستم اونجا باشم و اونجا جای من نبود و الان اینجام ! خیلی چیزا عوض شد از پارسال تا الان خیلی اتفاقا افتاد خیلی روزای سخت تری رو گذروندم خیلی خون دلها خوردم اتفاقات خوب هم افتاد اون وسط روزای شیرینی ولی پر از استرس اتفاقاتی که حتی فکرشون هم نمیکردم جایی برای کار رفتم که مطلقا به ذهنم خطور نکرده بود زندگی واقعا عجیب و غریب و پیش بینی نشده اس پارسال برای بهتر شدم اوضاعم با تمام قدرتم جنگیدم با اوضاع افتضاح روحی چند ماه بدون اینکه صدام دربیاد و کسی بفهمه و درکم کنه زندگی کردم دست و پا زدم که خودم خودمو از اون شرایط بشدت بد روحی نجات بدم که برسم به اینجایی که دونفر دیگه تصمیم بگیرن من چه روری باید سرکار باشم یا نباشم شیفت شب سال تحویل بخوره به نام من از نظر اونا چون من یه دختر مجردم پس زندگی ندارم پس وقتم آزاده پس هر کجا زنگ زدن باید پاشم برم سر شیفتمتنفررررررررررم بخاطر این طرز تفکررررررررر چون دخترم چون مجردم حق اینو ندارم حالم از همتون بهم میخوره که اینجوری با روان آدم بازی میکنین بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بازگشت مقتدرانه ی sa

  • اینکه بعد از ۴ سال sa اینستاگرام نصب کرد و دایره ی استوری برام رنگی شد و پیامش با همون پروفایل چهارسال پیش برام بالا اومد انگار همین دیروز بود کلی باهم حرف میزدیم و کل کل میکردیمهم دانشگاهی بیشعور من , ...ادامه مطلب

  • چجوری میشه احساس خودمون رو بازیابی کنیم؟

  • نمیدونم واقعا چطور شد من یهو این همه بهم ریخته ام میخوام تلاش کنم احساسم رو بازیابی کنم واقعا نیاز دارم به چیزایی که نمیدونم چیه :/ همینقدر گنگهمینقدر گمشدههمینقدر درجستجواینکه شروع کردم به نوشتن از اینکه تا حالا چیکار کردم، حالا تا انتهای سال برنامه ام چیه! واقعا میخوام چیکار کنمهمه و همه رو نوشتم که راهم روشن تر بشه ولی الان در یه تاریکی مطلق به سر میبرم نوشتم تا ذهنم منسجم تر بشه ولی الان کلاف درهم پیچیده ایی بدون سرنخ تو سرم هست که نمیدونم از کجا باید قصه رو ببافم قدم های کوچیکی که دکتر میگفت برای نزدیک ترین هدف شاید کمک کننده باشهدر عین نزدیکی به سعدی ازش دورم، کاش بیشتر به هم نزدیک بودیم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ۶ ماه از سالی که گذشت‌

  • یک ساعت تمام نوشتم ولی همه اش پرید :/, ...ادامه مطلب

  • دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود!

  • سکوت گفتاریست خاموش ساخته شده از کلماتی که منصرف شدند..., ...ادامه مطلب

  • بازم میم سین

  • امیدوارم میم از من ناراحت نشده باشه، چون واقعا تازه از خواب بیدار شده بودم نمیدونستم چی بگم بهش اصلا چیزی تو ذهنم نمی اومد :| اونم ماشالا تند تند فقط تایپ میکرددرکل من واقعا انتطار نداشتم ازم عذرخواهی کنی یا چیزی رو توضیح بدی :(( فقط امیدوارم وضعیتت نرمال بشه ❤, ...ادامه مطلب

  • خدایا درگیرم ازت

  • خدایا بیشتر از سه سال میگذره....بعد از این همه مدت تاره میایی آدمو با یه واقعیت تلخ رو به رو میکنی!  یه چیزی دور از تصوراتت اونم اینجوری آره خدای من؟!  چقد این مدت حالم بد بود به این در و اون در زدم مگه جایی رفتم به جز خودت، اخرش که همه راه ها به خودت ختم شد نشد مگه؟!!  بعد میزنه و اینجوری میشه؟!! با هر اتفاق جدید گفتم عب نداره! حکمت داره! خدابزرگه...  خدایاااا دلم پره پره پر خیلی پر با کلللی حرف دیگه خدایا بخدا دیگه خسته شدم -_- ذوق کردن واسه بقیست به من اومده مگه ذوق کنم. به من میاد فقط از غم و غصه دق کنم. برو به همونایی برس که همیشه بهشون رسیدی. دیگه حرفی نیس.  هعی، والا که دلم از جیگر زلیخام بدتره. . مکه نمیگی تو دلای شکسته جا داری!؟  کجایی پس؟؟! کو؟!  چرا نمیبینمت! از دل من شکسته تر هست؟!  هی میام خودمو درست کنم یه چیزی میشه، بسه دیگه، چه خبره؟!  مگه یه آدمی مثل من چقد کشش داره؟!!  نمیخام خدایا نمیخام میدونی اخلاقمومیدونی چرا الان اینجوری ام یا آرومم کن یا درستش کن یا یه کاری بکن  یا بازم میخای بری سراغ همون ژن خوبا اره؟؟  Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از یه جایی به بعد!

  • دقیقا از یه جایی به بعد که درمورده چیزی تعریف میکنی قضیه برعکس میشه انگار،  والا :/ پ.ن. چیشدی پس؟ ,جایی,بعد ...ادامه مطلب

  • سرصبح

  • خدایا شکرت :/ :-**** همینجوری یهویی :)),ارمین سر صبح,دانلودآهنگ سرصبحه,سرصبح از ارمین ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها