خوابگاه

ساخت وبلاگ

اون موقعی که اولین بار وارد خوابگاه شماره ۳ خواهران شدم انگار یه آواری رو سرم خراب شد دلم یه جوری گرفت که تا حالا اینجوری نگرفته بود با خودم گفتم چجوری میخوای چندسااال اینجا دووم بیاری تو که هنوز به دقیقه نکشیده اینجا رو دیدی جا خوردی !!!! 

الان تو اتاق خودم رو تخت خودم هستم و به سقف اتاق خیره شدم و دلم لک زده واسه همون خوابگاه فکستنی همون که گفتم چجوری قراره چندسال اونجا زندگی کنم و دووم بیارم 

همون جایی که وقتی اولین بار واردش شدم دلم بشدت گرفت از دوس نداشتنش ولی حالا بیشتر از اون دلم گرفته برای دوس داشتنش :((( 

تو اتاق خودم هستم ولی احساس راحتی ندارم!

دلم همون اتاق چهار نفره ی خوابگاه رو میخواد با دوستایی که چندسال با هم عمر خودمون رو گذروندیم، با هم خندیدیم ،با هم گریه کردیم، با هم بزرگ شدیم ، با هم و باهم و باز هم باهم 

با هم بودن ما جزو بهترین باهم بودن ها بود...

#تکرارنشدنی_ترین_لحظه_ها 

darkness...
ما را در سایت darkness دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shapparo بازدید : 194 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 20:56