منی که کلی ذوق داشتم برای شیرینی ها

ساخت وبلاگ

شیرینی های مجلس کم اومد

خیلی خیلی زیاد ناراحت شدم

حس خوبی نداشتم از این اتفاق

مهمونا حدودا ۸۰ نفر بودن و من برای ۱۰۰ نفر تدارک دیدم اما نمیدونم چیسد یهو جمعیت شد از ۱۰۰ نفر هم بیشتر شد!!!!

امشب شیفت شبم و تا پنجشنبه ی هفته ی بعد هیچ آفی ندارم

همچین دلم صاف نیست برای مسافرت آخر ماه

انگار آمادگی ندارم براش

دلم میخواد یه چیزی بشه کنسل بشه یا من نرم

یا نمیدونم

خیلی حالم بده

دلم گرفته

اوضاع انگاری بهم ریخته و روبه راه نیست

هربار که من درمورد رابطه ام با کسی حرف زدم دعوامون شد

امروزم قبل از شیفت دقیقا سر هیچ و پوچ باهم بحث کردیم

خسته ام

خیلی خسته ام

خسته از زندگی کردن

میدونی شاید چون این زندگی هیچ ثمره ایی برام نداشته ازش خسته ام

بگی حالا یه چیزی پیش اومده باشه که باب میل من بوده باشه

چجوریه که همه تلاش میکنن و میرسن به چیزی که میخوان ولی من همیشه تلاش هام انگار یجوری بی جواب مونده

تلاش های من بد بوده جور دیگه باید می بود

دوباره دلم پره

دلخورم

مدام دارم اشک میریزم و نمیدونم چرا :((((

چشام میسوزه

darkness...
ما را در سایت darkness دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shapparo بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 17:13